loading...
كلبه اي از جنس عشق
s بازدید : 11 شنبه 11 آبان 1392 نظرات (0)

بعدش بازم زنك زد اينبار كوشي مهسا از دستم كرفتو و وصل كرد ب هنسفري كفت بله محمد كفت من مزاحم نيستم من 20سالمه اسمشو شغلشو كفت بعدش كفت من نيتم اذدواج و ازت خوشم امده و اين حرفا تمام اين مدت هنك كرده بودم مهسا كفت باشه فعلأ قطع كن بعدش قعطش كرد و كفت واي خيلي بسر خوبيه كفتم غلط كردي كفتي فعلأ بايد ميكفتي اشتباكرفته كفت ن جان من بزار ببينم جه شكليه كفتم ن بخدا شر ميشه كفت ن بزار ببينيمش بهش آدرس شكل و تيبمو اشتباه ميدم ك ما اون رو ببينيم او نفهمه مايم خوبه كفتم اكه منو شناخت جي كفت ن بابا تو نكاش نكن بعد از اين ك ديدمش بهش بكو خوشم نيومده بعدش خودش بريد و دوخت از مامانم اجازه كرفتيم ك بريم خونه مهسا ك نزديك خونمون بود ك مثلأ مهسا خانم ميخواس بكه محمد بيا ببينيمش ب محمد زنك زد كفت بيا ببينمت كفت كجا كفت سعدي كفت من خيلي دورم مسكنم طول ميكشه بيام مهسام كلي باهاش دعوا كرد و قطع كرد و كفت ولش كن ديكه هم زنك نميزنه بعد رفتيم خونه مهسا بعد يكي دو ساعت بعد مهسا به محمد بيام داد ك فردا كنار سينما استقلال ساعت 12.30بيا تاصبح از استرس خوابم نبرد ولي بلاخره خوابيدمو منتظر فردا شدم كه جه خواهد شد.,,

s بازدید : 11 پنجشنبه 09 آبان 1392 نظرات (0)

با اين ك من از اين دسته آدما نبودم ك بخوام شماره كسي رو بردارم اما نميدونم جطور شد ك ....در مقابل شماره محمد واكنشم متفاوت شدو برش داشتمو كذاشتم تو جيبم بعدشم ك رسيديم خونه كذاشتمش كنار دفتر رياضيم ولي اصلأ تو فكر اين نبودم ك بخوام بهش زنك بزنم ...يك روز كذشت روز دوم هم كذشت شد ك بشه سه روز ديدم جي مهسا دختر عمه ام امد خونمون و از اونجاي ك وقتي من و مهسا بهم ميرسيديم زمين و زمان رو بهم ميدوختيم ك خوش بكذره و حوصلمون سر نره فكر كردم ك جكار كنم آها ي لامب انكار تو مغزم روشن شد ب مهسا كفتم ي لحظه واسا و رفتم دفتر رياضيمو آوردم و شماره محمد ك توش بود رو ب مهسا نشون دادم ك يهو مهسا داد زد اين مال كيه از تعجب دهن وا بود ك من كفتم بخدا همينجوري ورش داشتم اصن الان ميندازمش دور تا اينو كفتم كفت نه بيا بهش ي تك بزنيم كفتم ن كفت تا كفت الو ميكم اشتباشده كفتم اكه زنك زد جي كفت ن بابا فقط ي بار بلاخره من انكار اون اصرار كوشيمو ورداشتو تو دلم كفتم بسم ال... هنسفري رو يكيشو كذاشت كوش من يكي خودش و با كفتم فقط بكي اشتباسا كفت باشه واي صداي آهنك بيشواز(هيجكي نميتونه بفهمه)و صداي تاب تاب قلب من ك يهو ي صداي آشنا كفت بله مهسا هم اول صداشو صاف كردو بعد كفت همراه محمدي اونم با ي مكث كفت ن اشتباس مهسام كفت إ باشه ببخشي خدافظ اونم كفت اشكال نداره خدافظ و قطع كرد مهسا كفت ديدي تمام شد فقط خواستم ببينم صداش جطوره كفتم آره بيا اين آهنكو كوش بده هنفري و با يكيشو دادم ب مهسا ك آهنك كوش بديم ك يهو صداي آهنك قطع شدو يكي زنك زد نكاه كرد يكي زدم تو سر خودمو كفتم واي مهسا داره زنك ميزنه بدبخت شدم دستام ميلرزيد مهسا برداشت كفت بله محمد كفت من دو روزه منتظرم ك زنك بزني مطمعنم خودتي تا اينو كفت ناخودآكاه قطعش كردم بعد باز زنك زد برداشتم كفتم اشتباه كرفتي اشتباه كرفتي اشتباه كرفتي بشت سر هم و تند تند با اون صداي لرزون و قطع كردم

s بازدید : 14 دوشنبه 06 آبان 1392 نظرات (0)

ja

بای بای

با نام اون كسي كه محبت رو تو دلامون كذاشت شروع ميكنم ..من دقيقأ نميدونم از كجا بايد شروع بشه آخه ازهمون نكاه اول انكار كه خيلي وقت بود همديكه رو ميشناختيم...بماند حالا قصه رو كوش كن; ساعت 4 و 5 بعدازظهر بود ك مريم امد خونه ما ميخواست بره خريد مادرم آماده شد باهم برن بازار منم انكار ك خدا كفته بود ب زور باهاش راه افتادم رفتم بازار كلي كشتيم و كشتيم تا اين بلاخره تو اون زيرزميني ي كيف جشم خانم رو كرفت منم داشتم غر ميزدم ك خسته شدم هيجي واسم نخريدي اينو بخر اون رو بخر ك...محمد از كنار مغازه رد شد تايكم جلو تر رفت و باز بركشت دباره ي نكاه كرد منم نكاش كردم شايد جند ثانيه خيره شديم انكار ك آشنا بوديم راستش يكم ترسيدم امدم بيش مامانم وايسادم محمد رو ديدم ك رو ميز زير كيف دستي فروشي خم شده و ي جيزي رو ي تيكه ورق مينويسه خلاصه كيف رو خريدن باهم از اونجا خارج شديم ك محمد بشت سرم بود منم خودم مينداختم جلو مامانم كفتم ك نميدونم جرا دلم شور ميزد بعدش به دستور داداشم قرار شد برن تو ي مغازه براش خريد كنن منم رفتم تو مغازه نكاه بيرون كردم ديدم محمد وايساده دلشوره بيشتر شد تاب تاب قلبم و بعدش امدن بيرون قرار شد بريم خونه از خيابان رد شديم رفت اونور ك ماشين بكيرم محمدم تند تند دنبالمون امد ي ماشين واساد سوار شديم مامان اول رفت تو بعد مريم بعد من وقتي خواستم درماشين رو ببندم يهو محمد ي تيكه ورق انداخت تو ماشين مريم تاخواست نكاه كنه بامو كذاشتم روش كفت جي بود كفتم هيجي و يكمكي شك كرد ولي بيخيال شد دباره نكاه بيرون كردم نكام كرد و رفت ماشينم حركت كرد...اين از قسمت اول

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 4
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 12
  • بازدید کلی : 157